ملون
تا حالا موجودی به رنگ عوض کنی تو ندیدم. دقیقه به دقیقه داری رنگ عوض می کنی.
اصلا نمیشه روت حساب کرد. البته هستن بعضی آدما که از تو هم بدترن ها ! ولی تو هم خیلی ملونی.
گوشت با منه؟ میشنوی چی دارم میگم؟ آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااای!
نخیر. اصلا گوشش بدهکار نیست. اصلا تو آدم نیستی. منو بگو که وقتمو با تو تلف میکنم.
خدائیش هم آدم نیستی دیگه. چراغ راهنمایی که آدم نمیشه؛ میشه؟
تَب بالای خیانت ؛ مرگ یک کودک در گهواره ٬ دور از هوسبازی مادر . . . بگویم این راز را یا نه ؟! مادر بزرگ ! من عاقبت بهخیر نشدم . . . گناه از من بود ؟ یا خدا حواساش به تو نبود ؟! هراس از همبستری تو را تنها من نداشتم ؛ مادر بزرگ هم میترسید ! خدا هم میترسید ! کسی تو را کشف کند . . . کسی تو را فتح کند . . . آشوب کن ! کوکام کن به بازوان خالیات ! در میان رعد و برقهای بیحیا . . . نیســــتی . . . و چه عذابیست ٬ تخت خالی و سیگار . . .
adamash adam nemishan , cheraghe rahnamaee ke ozresh movajahe baz!
سلام دوست عزيز امروز به طور اتفاقی و بر حسب نام زيبايتان وارد وبلاگتون شدم. موفق باشيد. خيلی از وبتون خوشم اومد.
جدا از اين رنگ عوض کردناش اين تايمر خنده دارشم که باعث می شه که ديگه اصلا نشه روش حساب کرد!